آخرین سفر های دو نفری
دختر قشنگه مامان ، هستی مامان سلام من و بابایی تصمیم گرفتیم حالا که تابستون تموم شده و هوا خنک تر شده و شرایط برای من و گل دخترم بهتره برای رفع خستگی بریم چند روزی سفر بابایی با عمو مجتبی اینا در میون گذاشت و قرار شد بریم سمت تبریز. راستی مامانی از عمو مجتبی و خاله فلورا بگم که بهترین دوستای مامان و بابا هستند و هر چی از مهربونی این عموی گل و خاله نازنین بگم بازم کمهههه.... وقتی خبر اومدن فرشته کوچولومونم بهشون دادیم کلیییی خوشحال شدند و با اشک و شوق به من و بابایی تبریک گفتند. هستی ام ، شما هم دعا کن ایشالا زودتر خونواده عمو مجتبی اینا سه نفره بشه و یه دوست خوب و مهربون مثل خودشون گل برای شما بیارن ، من و بابایی هم بتونیم قسمتی از زحمات دوستای گلمونو جبران کنیم. خلاصه با هم راهی سفر شدیم و از مسیر خلخال رفتیم به سمت سرعین اردبیل که جاده خیلی قشنگی داشت و مرتب تو راه به خاطر شرایط من وایمیستادیم و استراحت میکردیم یه شب سرعین موندیم و فرداش دوباره راه افتادیم به سمت تبریز دیگه دخملم دختر خوبی بود و اذیت نکرد و دیگه تو راه معطل نشدیم و زود رسیدیم . بعد از ناهار رفتیم هتل ایل گلی رو گرفتیم که عالی بود و ویوی خوبی از کل شهر تبریز داشت و خلاصه کلی خوش گذشت و همه مواظب من و هستی جونم بودن هی هی تند تندم گشممون میشد و غذاهای خوشمزه. هستی مامان ، از اونجا برات کلی سوغاتی های خوشگلم گرفتیم. برگشتن هم از گردنه حیران و راه شمال برگشتیم و خدارو شکر خیلی سفر خوبی بود و خوش گذشت ، دست بابایی گل هم درد نکنه. ایشالا دیگه سفر بعدی با دختر گلم ، هستی خوشگلم...