تعیین جنسیت
عسلی مامان، دکتر 3 شهریور ماه مشخص کرده بود برای سونو و تعیین جنسیت.که ما از روز قبل از هیجان اضطراب گرفته بودیم. البته برای من و بابایی اول سلامتی شما اهمیت داشت عزیزم ، اما من و بابایی که عید برای اولین بار رفته بودیم کربلا دعا کرده بودیم که خدای مهربون یه نی نی سالم و صالح بهمون عطا کنه و اگر به صلاح هست اون نی نی دخمل هم باشهایشالا... باباجون و مامان گل خودم هم گفته بودن که ایشالا سالم باشه اما عاششششق دخترن. خلاصه یکشنبه بابایی مرخصی گرفت تا باهم بریم،ساعت 2 وقت داشتیم به موقع رسیدیم ولی خیلی شلوغ بود ، بابایی هم که از شلوغی بیزار یه کمی عصبانی شده بود.رفتیم ناهارم خوردیم اومدیم اما هنوز نوبت ما نشده بود. در نهایت ساعت 5:30 صدامون کردن و با همسری رفتیم تو، قلبم تند تند میزد تا صدای قلب نازنینت پخش شد آروم شدم قلبت مثل گنجیشک تند میزد. بابایی مهربون اولین بار بود شما رو تو مانیتور میدید آخه دفعه قبل نبود،صورت ماهتو و دستاتو و بینی کوچولوتو نشون داد بابایی اشکاش جاری شدبعد دکتر گفت به پهلو بخواب جنسیتم بگم...... بعد چند دقیقه گفتند نی نی شما یه دختر خانم قشنگهههههه....هورااااااااخدارو صدهزار مرتبه شکر کردیم و نماز شکر به جا آوردیم. صدای خنده خدا را میشنوی؟ دعاهایت را شنیده و به آنچه محال میپنداری میخندد!!